هفته پیش یکی از بچههای تیمم بهم گفت: «برام جالبه که به هر سازمانی که شما برای آموزش یا مشاوره سر میزنید، حداقل یکی از دانشجوهای سابقتونو میبینید! شما مگه چند تا دانشجو تا حالا داشتید؟»
سوال جالبی بود! تا بهحال بهش فکر نکرده بودم.
قدم زنانان توی یک مسیری باهم حساب کردیم که در ۱۵ سال گذشته بیش از ۱۰۰ کلاس درس در دانشگاه تهران داشتهام و به تبع اون، افتخارِ کارکردن با حدود ۱۰۰۰ دوستِ دانشجو.
این ترم یه داستان ویژه داشت. برداشتنِ درس کارشناسی (بعدِ ۴ سال) و پذیرشِ ریسکِ بهچالش کشیدهشدن توسط دانشجویانی که سنشان تقریبا نصف من بود. اعتراف میکنم ابتدای ترم این دلهره را داشتم که نکنه نتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم.
امروز آخرین جلسه کلاسمون بود.الحقوالانصاف لحظات دلنشینی رو کنار این بچهها گذروندم. وقتی دانشجویانِ کارشناسیِ تو، برای انتقال احساس و محبتشون، در پایان آخرین جلسهی کلاس میایستند و ممتد، کف میزنند، باید در برابر «ادب» و «معرفتشون» سر تعظیم فرود بیاری. لطف خداست که چنین حسِ خوبی رو در این لحظات تجربه میکنم. امیدوارم خداوند از این جنس حال خوب بیشتر نصیب هممون کنه.