وزیر آموزشوپرورش، سهشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱، در گفتگویی با روزنامه شرق تایید کرد که تعدادی از دانشآموزان در وقایع این روزها بازداشت شدهاند.
اینکه در طول این سالها چه کسانی بر صندلی این وزارتخانهی مملکت نشستهاند، بهخودیخود درد و رنجی بزرگ است که در این نوشته قصد پرداختنِ به آن را ندارم (اگر فرصت کردید رزومه وزیر فعلی را در اینترنت بررسی فرمایید تا با مصداقِ خوبی از وضعیت شایستهسالاری در کشور آشنا شوید!).
اینکه ایشان در این مصاحبه، کوچکترین نگرانی و دغدغهای برای آزادی دانشآموزان بازداشتی هم از خود نشان نداده است نیز موضوعِ مورد تمرکز این یادداشت نیست.
دردِ اصلی، قسمت دومِ سخنان وی است. جایی که میگوید: «دانشآموزان بازداشتی، بعد از اصلاح و تربیت، به مدارس برمیگردند»! این اظهار نظر را میتوانید بهمنزلهی اعلامِ رسمی مرگِ نظام آموزشوپرورش کشور در نظر بگیرید و فاتحهای برای آن قرائت کنید. سوال اینجاست که اگر جای دیگری قرار است دانشآموزان را اصلاح و تربیت کند، پس کارکرد اصلی مدرسه چیست؟ و اگر مدرسه در آن موفق نبوده، چه ساختار دیگری میتواند آن دانشآموزِ بازداشتی را به راهِ راستِ مدِّ نظر شما هدایت کرده و وی را آنطور که شما میپسندید و دوست دارید اصلاح کند؟!
همین کمدی – تراژدی را میتوانید در الگوی گشت ارشاد بیابید. وقتی از پلیس پرسیده میشود افراد بهزعمِ خود دارای حجاب نامناسب را برای چه همراهتان میبرید، میگوید برای برگزاری یک کلاس آموزشی یک ساعته! خداقوت! افرادی را با خود میبرید که ۱۲ سالِ تمام، از طریقِ نظام آموزشوپرورش، ارزشهای مد نظرتان را برایشان معرفی و تبلیغ کردهاید. حالا اگر در این خصوص ناکام بودهاید و مدلِ زندگی مورد نظر شما را نپذیرفتهاند، آن یک ساعتِ اضافه بر این ۱۲ سال، چگونه قرار است معجزه کند؟!