«تحول» یعنی تغییرِ بزرگ و شگرف.«تحول» یعنی تغییرِ در ماهیتْ و منطقِ یک پدیده.
اگر چه که «اصلاح و بهبود»، مفاهیمِ قابلِ احترامی هستند، اما «تحول» چیز دیگری است.
«تحول»، بیشترْ به ریشهها و ساقهها میپردازد و «اصلاح و بهبود» به شاخ و برگها. این مورد را هم در نظر بگیرید که بدونِ «ساختارشکنی»، به احتمال زیاد «تحول» ممکن نخواهد بود.
من هر بار که کلمه «تحول» را از زبانِ مسئولین میشنوم به این فکر میکنم «امیدوارم بدانند» که چه میگویند و «امیدوارم بخواهند» که انجامش دهند. وگرنه این واژه نیز مانند بسیاری از واژههای اصیل دیگر، از معنا تهی و توسطِ بزرگواران، به زمینِ گرم زده خواهد شد.
در خصوص امرِ تحول در کشور دو دغدغه جدی است. یکی اینکه تحولِ مدِّ نظر مسئولان بیش از آنکه منافعِ مردم را تامین کند، منجر به بسطِ یدْ و توسعهی قدرتِ بلامنازعِ خودشان شود (بهعنوانِ مثال: طرح صیانت).
دغدغه دوم نیز «تعصب» است. تعصبِ به گذشته. تعصبِ به مانیفستها. تعصبِ به شعارها. تعصب به چارچوبها و مدلهای کلان. تعصبِ به ساختارها و در نهایت، تعصب به افراد. لطفا دقت فرمایید که «تعصب نداشتن» به معنای بدونِ اصول بودن و وادادگی نیست؛ بلکه به معنای داشتنِ ذهنی باز و آمادهی شنیدنِ نظرات مختلف و انتخابِ بهترین آن است، حتی اگر به این نتیجه برسیم که بخش قابل توجه از راهی که در گذشته پیمودهایم، غلط و نادرست بوده است. تحول یعنی توانِ پذیرش چنین موضوعی و تلاش برای تغییر جدی آن، بدون لاپوشانی و پاک کردنِ صورت مساله تحتِ نامِ «مصلحت».