اینروزها، به نظر میآید حال مدیریتی تعداد قابل توجهی از سازمانهای دولتی کشورمان نامساعد است. یکی از نشانههای این حال بد، فراگیرشدن پدیدهای تحت عنوان “بیتفاوتی سازمانی” و “منفعتگرایی شخصی شدید” است. شما در این سازمانها، کمتر با افرادی روبرو میشوید که قلبشان برای سازمان متبوع خود بتپد و دغدغهای جدی برای تحقق اهداف و تعالی آن داشته باشند. بهدیگربیان، درجه عضویت سازمانی درصد قابل توجهی از پرسنل بخش دولتی، به سطح پایین و نگرانکنندهای رسیده است. در چنین فضایی، افراد بیشتر بهدنبال حداکثر نمودن منافع شخصیشان هستند و هر روز صبح با چنین هدفی پا در سازمان متبوع خود میگذارند. البته منظور این نیست که کسی نباید به دنبال منافع خود باشد، اما در یک سازمان سالم، افراد، اهداف شخصی خود را از طریق رسیدن به اهداف سازمانی، محقق میکنند و به عبارتی اهداف شخصی خود را به اهداف سازمانی گره میزنند.
اگرچهکه دلایل متعددی در بروز چنین پدیدهای نقش داشته؛ اما معتقدم یکی از مهمترین این دلایل، “از دست رفتن اعتماد عمومی پرسنل به سازمانها و مدیرانشان” است. وقتی سرمایه اجتماعی در یک سازمان و یا در یک جامعه کاهش مییابد، باید انتظار هر اتفاقی را داشت. اخبار مکرر و متعدد در زمینه سوء استفادههای مالی مدیران و سودجوییهای افراطی آنها، دیدگاه و رویکرد بسیاری از کارکنان را تغییر داده است. در چنین جو و فرهنگ نوظهوری، گروهی از کسانی که حتی تا یک یا دو دهه قبل، از شبهات مالی، دوری میجستند نیز، امروز برای عقب نیفتادن از قافله مالاندوزی، به هر اقدامی دست میزنند و هر چیزی که منافعشان را به خطر بیندازد را از دور خارج میکنند.
این پدیده، همچون موریانه به جان بسیاری از سازمانهای دولتی ما افتاده است. اگر شرایط مدیریتی به همين منوال ادامه يابد، شك نكنيد سازمانهای زيادی از هم فروخواهد پاشيد.