بسیاری از دولتها در سرتاسر جهان شاهد توسعه سریع فینتک و قدرت تفاوتآفرینی آن هستند و مصمماند که به مرکز فینتک منطقه خود تبدیل شوند. به ویژه، بسیاری از کشورهایی که دارای مراکز مالی فعال جهانی هستند، تشخیص دادهاند که لازم است به مراکز فینتک فعال جهانی نیز تبدیل شوند. این تصمیمی بسیار مهم برای شهرها و کشورهایی مانند لندن، نیویورک، سانفرانسیسکو، سنگاپور، هنگکنگ جهت سرمایهگذاری در توسعه برندشان بهعنوان مرکزی پیشرو در نوآوری مالی است.
با توجه به اهمیت این موضوع، مرکز نوآوری و تحقیقات فینتک کپنهاگن، از مرکز تحقیق و نوآوری آکسفورد خواست تا عوامل مهم و اساسی که به رگولاتور اجازه میدهد تا یک مرکز فینتک موثر را ایجاد نماید، شناسایی کند. نتیجه این بررسی، شامل شش عامل کلیدی به منظور تبدیلِ یک منطقه به قطب فینتک بود که در ادامه معرفی میگردند.
مراکز قدیمی و بزرگ مالی و بسیاری از شهرها مانند برلین، دبی، تلآویو، مکزیکوسیتی و سائوپائولو سرمایهگذاریهای مهمی در این حوزه انجام داده و برنامههایی را جهت برآورده ساختن این شش عامل طراحی کردهند.
علاوه بر این، یکی از تحولات در حکمرانی و قانونگذاری بازارهای مالی در ده سال گذشته، تغییر رویکرد رگولاتورها و قوانین است که پیشتر از رقابت و نوآوری جلوگیری میکردند و امروز به رگولاتورهایی تبدیل شدهاند که به طور فعال تازهواردین را به این فضا ترغیب و تشویق میکنند. در راستای این هدف، قانونگذاران از ابتکارات مختلفی استفاده کردند، از وضع قوانین سهلگیرانهتری برای استارتاپها جهت کاهش موانع جذب سرمایه و دسترسی سریعتر به بازار گرفته، تا طراحی برنامههای نوآورانه خود و تخصیص نیروی ویژه قانونگذاری برای این حوزهها.
در جلسهای مطرح شد كه رئیس سندباکس رگولاتوری در یك كشور به تازگی بهعنوان عضو هیئت مدیره جدید استارتاپ خود منصوب شده است و در همان لحظه كسی در اتاق جلسات زیرلب گفت، “بیشتر شبیه عامل خفهکننده عمل خواهد کرد.” این اتفاق با خنده افراد در دور میز همراه شد. اما این موضوع اصلا خنده ندارد. اگر رگولاتورها نوآوری را خفه کنند، بازارها راکد خواهند شد و در آن بزرگ، بزرگتر (و تنبلتر و ازخودراضیتر) میشود و کوچک، کوچکتر میشود. رگولاتورها باید حکمرانی مناسبی را بر بازارهای مالی اعمال کنند، اگر چه که انتظار نداریم به همه مجوز بدهد، اما باید درست عمل کرده تا اشتیاق به نوآوری از بین نرود.
در اینجا هم اصلیترین مسئله، رهبری و تعهد است. در حقیقت، انتقادات وارد بر بانکها در خصوص رهبری و تعهد در مسیر تحول دیجیتال به همان اندازه به رگولاتورهایی که میخواهند رقابت و دیجیتالسازی را ترغیب کنند، وارد است. بیشتر کشورها در تلاش برای تبدیل شدن به قطب فینتک، برنامههای نوآوری در قانونگذاری را اجرا میکنند. با این حال، موارد زیادی برای رسیدن به این هدف مورد نیاز است: مجموعهای از استعدادهای جوان، بانکهای علاقمند به شراکت، سرمایهگذاری و اعطای سرمایه، پشتیبانی رگولاتوری و … . با این حال، مهمترین مورد، تعهد دولت است.
دولتها رگولاتورهایی را کنترل مینمایند که آنها خود بازارها را کنترل میکنند. اگر دولت کاملاً خود را متعهد به نوآوری مالی و استارتاپهای فناوری نبیند، هیچ چیز رو به جلو حرکت نخواهد کرد و همه چیز راکد خواهد ماند. این تعهد بیش از صرف ایجاد یک برنامه نوآوری و سندباکس رگولاتوری است، بلکه در خصوص به وسط میدان آمدن، آستینها را بالا زدن و گلی کردن دستها و برخوداری از یک نظام استارتاپی که به جای فشار آوردن و دلسرد کردنشان، آنها را حمایت و تشویق میکند. اگر یک برنامه رگولاتوری واقعا موفق باشد، شما باید از سندباکس به جریان اصلی کسب و کار بروید، نه اینکه از فضای سندباکس به قلعههای شنی.
یکی دیگر از تحولات مهم دولت و جایگاه رگولاتوری، حرکت به سمت بانکداری باز است. در بسیاری از بازارها در سراسر جهان، رگولاتورها با ملزم نمودن بانکها به باز کردن منابع به خصوص دادههایشان با اجازه مشتری، برای هر شرکتی که چنین دسترسیهایی را بخواهد، نوآوری، استارتاپها و رقابت بیشتر را تشویق میکنند. این یک الزام بزرگ برای تغییر بانکهایی است که بطور سنتی رویکرد کاملا بستهای داشتند.
کریس اسکینر نوشتن درباره ایده بانکداری باز را در دهه ۲۰۰۰ میلادی آغاز کرد. در آن زمان مفهوم «بانکداری به عنوان یک خدمت» را ارائه کرد، با این ایده که هرکس میتواند طیف گستردهای از نرمافزار پلاگاندپلی[۱] را در یک بازار ابرمحور پیدا کند و با کدنویسی، بانک خود را با خدماتی که استفاده از آنها ساده است، بسازد.
پس از بیش از یک دهه، چشمانداز «بانکداری به عنوان یک خدمت» به حقیقت پیوسته است، زیرا شرکتهای فینتک بیشتر و بیشتری کدهای پلاگاندپلی در ابر را ارائه میکنند تا بانکداری سادهتر و آسانتر شود. آنچه پیشبینی نکرده بودم این بود که رگولاتورها حامی این خدمت باشند و آن را اجباری کنند و این، آن چیزی است که امروز بانکداری باز به آن تبدیل شده است.
بانکداری باز به عنوان یک تعبیر انگلیسی از نیازمندیهای کشورهای اروپایی جهت بازکردن دادههای پرداخت به طرف ثالث تحت پیاسدیتو آغاز شد. با این حال، انگلستان با بیان این موضوع که بانکها باید در صورت دریافت اجازه صریح از مشتری، دادههایی که او مایل است با طرف ثالث به اشتراک بگذارد را باز کنند، این مفهوم را یک قدم فراتر برد. این تعبیر از قانون با نام بانکداری باز، دیگر فقط محدود به انگلستان نیست، بلکه تبدیل به مفهومی جهانی شده است.
آنچه کنجکاوی را در مورد تحرکات بازار برمیانگیزد این است که برخی از بازیگران بزرگ مالی مانند بازارهای API باز بانک سیتی و بانک دویچه، راهبری این فضا هدایت را به دست میگیرند، در حالی که برخی از بانکها در برابر تغییر مقاومت میکنند. چندین گزارش در خصوص انگلستان به دستم رسیده است كه بانكهای بزرگ با طاقتفرسا و زمانبر نمودن فرایند مجوز اشتراک داده، آن را برای مشتری بسیار سخت کردهاند.
به طور یکسان، اجرای قوانین اروپایی تحت PSD2 بسیاری از شرکتهای فینتک را به اعتراض وا داشته است، چرا که هر بانک تعبیر خاص خود را از این قانون دارد و در نتیجه رابط API متفاوتی نیز برای خود ایجاد کرده است. در نتیجه هر طرف ثالثی که مایل به برقراری ارتباط با بانکهای اتحادیه اروپا است، به دلیل اجرای غیر استاندارد در بازارها، مجبور است کد یکپارچگی متفاوتی را برای هر بانک بنویسد.
به هر حال، هرچه بازارها به سمت پلتفرمهای جامع بانکداری باز حرکت میکنند، مشکلاتی از این دست ظاهر میشوند. نکته جالب اینکه با همه این موارد، مجموعههایی که این تغییرات را میپذیرند، در نهایت به نتایج مثبتی نیز دست مییابند. به عنوان مثال، انگلستان اجرای بانکداری باز خود را در ژانویه سال ۲۰۱۸ آغاز کرد و علیرغم کندی رشد، پیشرفتهایی نیز داشته است.
وقتی این مسیر وارد مرحله بعدی شود، بازاری غنی از استارتاپها، ارائهدهندگان خدمت، بانکها و غیربانکها تشکیل خواهد شد که خدمات و دانش در خصوص مشتریان خود را به صورت آنی و مستمر ارتقا میدهد. این امر به ارائه اطلاعات بیشتر در مورد سبکزندگی مالی دیجیتال و ارائه خدمات بهتر و شخصیسازیشدهتر به مشتریان کمک میکند. فقط باید به یک چیز توجه کنید. اگر بانکها از مشتری میپرسیدند که آیا میخواهید دادههای بانکی خود را با تیتیپیها به اشتراک بگذارید، احتمالاً میگفتند نه.
به طور کلی، جهان به سمت یک ساختار بانکداری باز در حال حرکت است که در صورت اجازه مشتری، دادهها را با طرفهای ثالث قابل اعتماد به اشتراک میگذارد، و امروز این رژه در جهت تغییرات، تقریبا مهارناشدنی است. اگر هنوز بانکها برای ایجاد ساختارهای باز خود تجربهگری را آغاز نکردهاند، بهتر است با توجه به اینکه اکثر کشورها شروع به اجرای نسخههایی از قوانین در قالب رگولاتوری این حوزه نمودهاند، سریعتر وارد این مسیر شوند. از این گذشته، من میتوانم تقربیاً تضمین كنم كه رگولاتوری بانكداری باز به زودی شکل خواهد گرفت.
در مورد بانکداری نامرئی[۲]، بانکداری تعبیه شده[۳]، بانکداری زمینهای[۴]، بانکداری بدون اصطکاک[۵] و امثال اینها بیشتر و بیشتر نوشته میشود، اما بسیاری آن را اشتباه متوجه شدهاند. منظور آنها در واقع پرداختهای نامرئی، پرداختهای تعبیه شده، پرداختهای زمینهای و پرداختهای بدون اصطکاک است. آنها باید بفهمند که بانکداری با خدمات پرداخت متفاوت است.
بهطور مشابه بسیاری دیگر به طور مشابه، یک سری از خدمات جزیی را معادل بانکداری میدانند، در حالی که مفهوم بانکداری بسیار پیچیدهتر و مفصلتر از آن است و فراتر از صرف خدمات پرداخت یا حساب سپرده میباشد. مدیریت دارایی و بودجه، بازارسازی و کارگزاری، بانکداری سرمایهگذاری و مدیریت ثروت، تجارت، سرمایهگذاری، پسانداز، اعطای اعتبار، ارائه وام مسکن، بیمه، ضمانت و همچنین خدمات پرداخت و بانکداری خرد هم همه ذیل این مفهوم مطرح میشوند.
این موضوع مرسوم است که بسیاری از مفسران با تجمیع بخشهای مختلف، بانکداری باز را یک فضا در نظر میگیرند و آن را متحول و تفکیک شده مینامند. من با آن مخالفم. در حقیقت من فقط با یک چیز موافقم و آن این است که دنیای دیجیتال – که ترکیبی از پلتفرمهای موبایل، اجتماعی، اینترنت، بازارها، کدهای پلاگاندپلی و موارد دیگر است – هزاران شرکت تخصصی را قادر ساخته است که اصطکاک را در فرآیندهای بانکی از بین ببرند.
آنچه که نظر را به همان اندازه به خود جلب میکند این است که هزاران استارتاپی که غالبا توسط بانکداران سابق توسعه یافتهاند، شامل فرایندهایی هستند که خودکارسازی تمام دیگر فرایندها را هدف قرار میدهند. درمقابل زمانی که به استارتاپهای فینتک امروزی نگاه میکنیم، که برخی از آنها کاملاً بالغ هستند، هزاران استارتاپ را میبینیم یک کار را در کل دامنه خدمات مالی به صورت درخشان و عالی انجام میدهند.
این تمام آن چیزی است که مربوط به بانکداری باز میشود و به تدریج در حال تبدیل شدن به یک واقعیت است.
بانکهای بزرگ و سنتی، سازگاری با این محیط تحمیلی را دشوار مییابند، اما باید در این مسیر آگاهانه عمل کنند و هزاران شرکتی را که اصطکاک را از فرایندهای بانکی حذف میکنند، پیدا و آنها را برای مشتریهای شرکتی، خرد و نهادی خود ارائه کنند. مشتریان نباید مجبور شوند که بین هزاران API موجود در مارکتپِلیس بانکداری باز به دنبال مورد مناسب برای خود بگردند. بانک باید این کار را برای آنها انجام دهد. مشتریان نباید مجبور به ارزیابی هزاران استارپاپ با مقررات محدود، بدون سابقه، سرمایه کم که هیچ اعتمادی هم به آنها وجود ندارد، شوند. این کار را نیز بانک باید برای آنها انجام دهد. مشتریان نباید مجبور باشند چگونگی یکپارچهسازی هزاران API در اکوسیستمهایشان را یاد بگیرند. این هم وظیفه بانک است.
به عبارت دیگر، بانکها برای کنترل و حفظ ارتباط خود با مشتریان، بهجای اینکه توسعه دهنده خدمات سراسری[۶] برای آنها باشند، باید راهبر مارکت پلِیس بازی شوند که اصطکاک را از فرآیندهای بانکی حذف میکند. این تنها راه برای آینده است. آینده برای بانکهایی که به دنبال کنترل زنجیره تأمین و زنجیره ارزش مالی هستند، تلخ خواهد بود.
در اینجا میخواهم در خصوص اقدام یکی از بانکها زمانیکه در حوزه فرصتهای بانکداری باز جستجو میکرد، صحبت کنم. این بانک اظهار داشت که پس از نگاشت لحظههای مالی افراد مانند ازدواج، خرید خانه، بچهدار شدن، تصادف ماشین و مواردی از این دست، شروع به طراحی مجدد تجربه مشتری در آن لحظهها با استفاده از APIها کرده است.
یک مثال خوب برای این موضوع، تصادف اتومبیل است. امروز در صورت تصادف، با بیمهگر خود (درصورتی که نام و شمارهشان یادتان بیاید)، پلیس (اگر تلفن شما شارژ کافی داشته باشد) و احتمالاً با نزدیکان و عزیزانتان تماس میگیرید. اما چه میشد اگر اتومبیل شما میتوانست به شبکه خبر دهد که چه اتفاقی افتاده است؟ چه میشد اگر میتوانست کامیون یدککش را خبر کند، به طور خودکار به بیمهگر اطلاع دهد، برای شما یک تاکسی (یا در صورت نیاز آمبولانس) بگیرد و یک وسیله نقلیه جایگزین را هم هماهنگ کند که همان شب به خانه شما فرستاده شود؟
چقدر فوق العاده! البته واقعاً این موارد خیلی هم عجیب نیستند. همه اینها صرفا با مقداری هوشمند بودن در خصوص فناوریهای امروزی در دسترس خواهند بود. ارائه موارد بالا فقط نیازمند آگاهی از این است که اتومبیلها به اینترنت متصل هستند و قدرت تشخیص دارند و میتوانند ویژگیهای دیگری را هم بیفزایند. واقعیت این است که، اتومبیل شما به این زودیها خودران نخواهد شد، اما میتواند روزهای خرابی خود را سازماندهی کند تا برای قطعات برنامهریزی شود و به شرکتها بیمهای هم اطلاع دهد که دقیقا چه خبر است. تمام این صحبتها برایم دلنشین بود چرا که به واقع بانک نوردیک به لطف PSD2 و APIهای باز، شروع به تفکر خارج از چارچوب و نوآوری کرده است.
حال به دنیای واقعی باز گردیم. در جلسهای در خصوص نیازهای کسبوکارهای کوچک، اشاره شد که اکثر بانکها هرگز به صورت فعالانه درباره چگونگی اداره کسبکار را با استفاده از Xero یا چیزهای مشابه مشاورهای را ارائه نمیدهند. اکثر بانکها این تصور را ایجاد کردهاند که هیچ اهمیتی به همراهی مشتریانشان نمیدهند، چون آنها فکر میکنند که همه بانکها مشابه هستند و به همین دلیل است که غالبشان از فقدان رویاپردازی دیجیتال رنج میبرند.
یک مثال خوب برای این مورد، سه تا چهار بار چک کردن اپلکیشن بانکی در روز است. احتمالاً بانک فکر میکند که علت این کار، علاقه ما به اوست، اما ما به هیچوجه علاقهای به بانکمان نداریم. صرفا بهطور مرتب اپلیکیشن را چک میکنیم تا بهعنوان یک کسبوکار کوچک متوجه شویم که مشتریان تا آن موقع پرداختشان را انجام دادهاند یا خیر. بعد موردی به ذهن میرسد که چرا هیچ نوتیفیکیشنی در اپلیکیشن در نظر گرفته نشده است که به محض پرداخت هرگونه پولی به حساب، به من اطلاع دهد؟ علت آن این است که بانک به جای اینکه فکر کند چه کارهایی را میتواند در اپلکیشنش انجام دهد، صرفا سیستم بانکی شعبه قدیمیاش را برداشته و آن را درون اپلیکیشن پیادهسازی کرده است.
این یکی از دلایلی است که واقعاً بانکهای جدید مانند بانک مترو[۷] را جذاب میکند، این بانکها حداقل سعی دارند کارها را بهتر از قبل انجام دهند. به عنوان مثال فرض کنید که نمیتوانید کارت خود را پیدا کنید. آیا گم شده است یا آن را دزدیدهاند؟ در خصوص این مثال، شما فکر میکنید به احتمال زیاد، آن را گم کردهاید. اکثر بانکها انتظار دارند که با آنها تماس بگیرید و خبر دهید که کارتتان گم شده است و سپس برای شما یک کارت جدید صادر میکنند. در مترو، اپلکیشن آن را باز و گزینه فعال بودن کارت را در حالت «خاموش» تنظیم میکنید.
این بدان معنی است که کارت تا زمانی که آن را پیدا نکردهاید، قابل استفاده نیست و هر زمان که خواستید میتوانید مجدد آن را در حالت «روشن» تنظیم کرده و یا درخواست کارت جدید بدهید. این هم برای مشتری راحتتر است و هم برای بانک صرفهجویی به همراه دارد، چرا که کارت بانکیای که در واقع زیر مبل افتاده و گم شده است، باطل نمیشود. اینجا جاییست که واقعا باید بانکداری باز آغاز شود، چرا که همه چیز در وهله اول و بیشتر از هرچیز دیگری بر مشتری متمرکز است.
با صحبت با استارتاپهای فینتک، مشخص میشود که هر کسی میتواند بدون مجوز بانکی اقدام به تاسیس یک بانک تمام عیار کند. من میتوانم با چند API از باد و سولاریس یک بانک راه بیندازم و با اضافه کردن چند API دیگر از بانک ساکسو، میتوانم یک بانک خرد و سرمایهگذاری در مقیاس کامل ایجاد کنم.
در حقیقت، اگر قابلیتهای بازار APIهای در حال توسعه را با هم ترکیب کنید، میتوانید یک بانک لگویی را توسعه دهید. بانک لگویی هیچ قطعهای از خود ندارد، اما قطعات را به روشها و شکلهای مختلفی به هم متصل میکند. قطعات تشکیلدهنده برای همه یکسان هستند. این که شما چگونه قطعات را در کنار هم قرار میدهید، تفاوت را ایجاد میکند. مانند لگو که میتوانید قطعات را به شکل قلعه یا خانه بسازید و همه اینها وابسته به این است که چگونه آنها را کنار هم قرار میدهید.
به همین روش، من میتوانم یک سری API بگیرم و یک بانک جهانی، یک بانک تجاری یا یک بانک خرد ایجاد کنم. همه چیز به چگونگی چیدمان تکههای مختلف از بازار اپلیکیشنها، APIها و تحلیلگریها مرتبط است. این همان چیزی است که بانکداری باز را تعریف میکند: آنچه را که از همه بهتر انجام میدهید انتخاب کنید و باقی موارد را به خدمات سایرین پیوند دهید. این چیزی است که دنیای جدید بانکداری به عنوان خدمت را توصیف میکند. یک بانک میتواند در یک رو،ز راهاندازی، سه بار در روز، بهروزرسانی و یکبار در ماه، بر اساس معماری خدمات میکروسرویس و استفاده از خدمات منبع باز از بازار فناوریهای بانکی نوسازی شود.
این یک تفکر کاملاً متفاوت با یک موسسه سنتی و بزرگ است. یک موسسه سنتی و بزرگ[۸] فکر میکند که باید همه چیز را خودش بسازد و کنترل کند. موسسات جدید دیجیتال تقریباً هیچ چیزی را خودشان نمیسازند و همه چیز را به سرعت و به صورت رایگان یکپارچه میکنند. به این ترتیب، بسیار زیرک، چابک و رایگان هستند. موسسات سنتی و بزرگ سعی دارند که همه چیز را مدیریت کنند و مطمئن شوند که همه چیز بازرسی شده و با قوانین مطابقت دارد و این کار را نه یک بار، دو بار یا سه بار بلکه تمام وقت تکرار میکنند. بنابراین بسیار کند، بروکرات و پرهزینه هستند.
آیا یک موسسه سنتی و بزرگ میتواند به یک بانک لگویی تبدیل شود؟ بعید است. دلیلش این است که بیشتر موسسات موجود، بانکهای اسپاگتی هستند. بانکهای اسپاگتی دارای سیستمهایی هستند که طی پنجاه سال گذشته ساخته شده است و اتصالات، تعاملات، وابستگی و همپوشانی زیادی دارند. برخی از آنها امروز هنوز وجود دارند چرا که در دهه ۱۹۷۰ ساخته شدهاند و اکنون با توجه به اینکه پایه و اساس هرآنچه پیشتر به وجود آمده است، هستند، جایگزین کردن آنها بسیار سخت میباشد. این مرتبط با سیستم متمرکز است که بخشی از زیرساختهای اساسی بانک است و تغییر آن دشوار خواهد بود.
برخی از سیستمها وجود دارند چون بانکهایی که طی پنجاه سال گذشته با استراتژی ادغام و تملک رشد کرده اند، هر بار که بانک دیگری را میخریدند، سیستمهای آن بانک را جایگزین نمیکردند و امروز صرفا آنها را با محیط جداگانه خود ادغام نمودهاند.
و برخی از سیستمها هم وجود دارند، صرفا به دلیل اینکه بانکها ساختاری محصول محور داشتند و دارند. به همین دلیل برای هریک از خطوط کسبوکاری که هر کدام به عملیات خاصی نیز نیاز دارد به ناچار سیستمهای جداگانهای طراحی شده که ما آنها را سیلو مینامیم. سیلوهای محصولمحور، سیستمهایی هستند که با ساختارهای کلیدی که پایه و اساس زیرساختهای بانک را شکل میدهند یکپارچه نشدهاند و از اجزای اصلی عملیات بانک بزرگ و سنتی اسپاگتی میباشند. با این اوصاف چگونه میتوانید یک بانک اسپاگتی را به یک بانک لگویی تبدیل کنید؟
پاسخ این است که برای تغییر، از بانکداری به عنوان خدمت، استفاده کنید. بانکداری به عنوان خدمت به یک بانک بزرگ و سنتی کمک میکند که بدون آسیب به بنیان و اساسش در کنار انتقال به یک پلتفرم API جدید؛ از هر خدمتی از یک شرکت دیگر بتواند بهره ببرد. بدین ترتیب، بانک میتواند فرایند پرداخت را به صورت منبع-باز انجام دهد، در عین حال سیستمهای پرداخت قدیمیخود را نیز حفظ کند. بانک میتواند در حالی که سیستمهای اعتباری قدیمیخود را فعال نگه میدارد، روند اعتبارسنجی را نیز انجام دهد و آن را منبع باز کند. در نهایت، فقط و فقط زمانیکه بانک با دنیای جدیدش حالش خوب و خوشحال بود، میتواند دنیای قدیمی خود را کنار بگذارد.
به این ترتیب است که یک بانک بزرگ و سنتی به یک بانک لگویی تبدیل میشود. در واقع یک بانک لگویی در در کنار یک بانک اسپاگتی توسعه مییابد. بانک اسپاگتی ساختارهای کنترل اختصاصی خود را تا هر زمان بخواهد فعال نگه میدارد، اما سرانجام خود را در یک ساختار جدید منبعباز و مبتنی بر صدها قطعه لگو در قالب APIها، اپلیکیشنها و تحلیلگریهای جدید جایابی میکند.
رگولاتور این روزها از بانک اسپاگتی میخواهد که به یک بانک لگو تبدیل شوند. مسئله این است که بانک اسپاگتی غالباً به دلیل کمبود درک، چشمانداز و رهبری، فاقد چشماندازی برای تبدیل شدن به یک بانک لگویی است.
اجماع نظر بسیاری از شرکتهایی که مشاوره، سیستم یا کسبوکارهای جدیدی را در حوزه فینتک ارائه میدهند، این است که بانکداری باز، پیشتر و مهمتر از هرچیزی در مورد تمرکز بر مشتری است. به عنوان مثال، تجربه آنبوردینگ مشتری امروز وحشتناک است و مشتری را مجبور میکند تا با تمام مدارک شناساییش به شعبه بیاید. اگر ما میتوانستیم با ساده کردن فرآیندها نقاط ناخوشایند آن را از بین ببریم، عالی میشد.
سوالی که به وجود میآید این است که چگونه میتوانید این موضوع را تجاریسازی کنید؟ اگر آنبوردینگ به روشی انجام شود که در آن چکها از طریق دوربین گوشیهای هوشمند اسکن و چهره، گذرنامه و آدرس شما نیز الصاق شود، آنگاه همین مورد به یک خدمت کالایی تبدیل میشود که هیچکس مایل به پرداخت برای آن نیست، اما همه از آن استفاده میکنند.
به طور مشابه، چگونه میتوانید مشتریان را راضی کنید که بانک خود را با شرکتهای فینتک عوض کنند در حالی که آنها از خدمتی که در اختیارشان است راضی هستند؟ بزرگترین حرکت در انگلستان زمانی اتفاق افتاد که سانتاندر[۹] حساب ۱۲۳ خود را معرفی کرد، که نرخ سود بالاتری نسبت به هر حساب بانکی دیگر انگلیس پرداخت میکرد. این پیشنهاد باعث شد مردم بانک خود را تغییر دهند، اما هزینه بسیار بالایی را برای سانتاندر به همراه داشت. این بانک سالانه ۱ میلیارد پوند برای تأمین هزینهها خرج میکرد و به همین دلیل، پس از چند سال نرخ سود خود را کاهش داد.
مردم به ندرت حسابهای بانکی خود را تغییر میدهند و این یک چالش واقعی برای بانکهای چالشگر است. این چالشگران ادعا میکنند که این فرایند با جلب اعتماد مشتریان به استفاده از خدماتشان آغاز میشود. بنابراین یک چالشگر به عنوان یک حساب ثانویه کار خود را آغاز و سپس از اقتصاد API بانکداری باز برای غنیسازی اطلاعات استفاده میکند. این کاری است که مونزو، یکی از بانکهای پیشرو دیجیتال انگلستان انجام میدهد. با گذشت زمان، مردم متوجه میشوند که همیشه از اپلکیشن چالشگر استفاده میکنند و دیگر به بانک قدیمی خود احتیاجی ندارند. در این مرحله است که آنها بانک خود را تغییر میدهند. این ایده جذاب به نظر میرسد اما این سؤال را ایجاد میکند که چه تعداد از چالشگران به جای اینکه توسط بانکهای بزرگ خریداری شوند، واقعاً میتوانند آنها را به چالش بکشند؟ این اتفاقی است که در شرکتهای سیمپل[۱۰] و اتم[۱۱] افتاده است، که مالک فعلی هردوی آنها بیبیویای است. بسیاری از استارتاپها علاقه دارند سرنوشت مشابهی برایشان رقم بخورد: توسط یک بازیگر بزرگ با مبلغ بالا خریداری شوند.
با بازگشت به بحث بانکداری باز، میتوان گفت ترس، عدم اطمینان و تردید زیادی درباره کل این موضوع وجود دارد. شواهد اصلی این امر زمانی مشخص شد که نشریات انگلیسی هشدار دادند که افراد در صورت اجازه دسترسی به حسابهای بانکی به طرف ثالث، هک میشوند و مورد کلاهبردای قرار خواهند گرفت، با اینکه رگولاتور انجام این کار را اجبار کرده بود. بدیهی است که این موضوع صحت ندارد. با تمام این اوصاف، چرا یک رگولاتور باید مقرراتی را وضع کند که امنیت را کاهش دهد؟ با این وجود، ترس، عدم اطمینان و تردید اثر خودش را خواهد گذاشت. به عنوان مثال، اگر طرف ثالث دادههای شما را به خطر بیاندازد، چه کسی مسئول است؟ چگونه اثبات میشود؟ معمولاً مسئولیت آن با بانک است. مقررات عمومی حفاظت از دادهها این کار را پیچیدهتر هم میکند. چگونه میتوانید تمام دادههای مشتری را به اشتراک بگذارید در حالی که مقررات، شما را از این کار منع میکنند؟
پیشران همه این موارد، مقررات اتحادیه اروپا برای APIهای باز مرتبط با پرداختها است. انگلستان قوانین اتحادیه اروپا را در حوزه بانکداری باز به کار بست که طی آن به بانکها گفته میشود دادهها و فرایندهای خود را با طرفهای ثالث باید به اشتراک بگذارند. از همه این حرفها که بگذریم، بیایید به اصول اولیه برگردیم: آیا کسی اصلا اینها را میخواهد؟
مکرر میشنویم که بانکها از مشارکت و همآفرینی صحبت میکنند، اما در عمل خیلی چنین اتفاقی را نمیبینیم. ممکن است در آینده شاهد مواردی بیشتری در این زمینه باشیم، اما همکاری واقعی بین فینتکها و بانکها امروز بسیار اندک است. در حقیقت، به نظر میرسد که بیشتر بانکها در مورد آنچه دارد اتفاق میافتد کمی گیج شدهاند. نیمی از بانکهای بزرگ امروز برای بانکداری باز آماده نیستند و بسیاری از آنها میپرسند که نمونه کسبوکاری عملیاتی شده بانکداری باز کجاست، به ویژه اگر این کار نیازمند سرمایهگذاری پرریسک و پرهزینهای نیز جهت ارتقاء و جایگزینی سیستمها باشد.
آنچه بانکها باید از خود بپرسند این است، اگر آنها رویکرد بازی را نسبت به اشتراکگذاری دادهها از طریق API اتخاذ کنند، چه معنایی دارد و اگر رقبایشان نیز همین کار را به صورت مشابه انجام دهند، چه معنایی دارد؟ این یک بازی برد-برد است و بانکداری باز برای برخی از بانکداران فرصتی بزرگ برای بهچالشکشیدن رقبای سنتی و جدیدشان فراهم میکند. فقط باید فرصت را غنیمت بشمارید.
به طور خلاصه، اکثر افراد غیربانکی که با آنها ملاقات میکنم معتقدند که در اطراف بانکها چیزهای زیادی تغییر کردهاند، اما در خود بانکها شاهد تغییرات کمی هستیم. آنها معتقدند بانکداری باز و APIهای باز بانکها را تغییر میدهد، اگر چه که این تغییرها در خصوص سیستمها محدودتر رخ میدهد و با توجه به همین تغییرات تا سال ۲۰۲۵، بانکهای بزرگ نابتر، سریعتر و جذابتر میشوند و کماکان بانکهای بزرگی خواهند بود.
این مطلب برگرفته از کتاب «قطبنمای بانکداری دیجیتال» نوشته کریس اسکینر میباشد.
[۱] Plug and play
[۲] invisible banking
[۳] embedded banking
[۴] contextual banking
[۵] frictionless banking
[۶] end-to-end
[۷] Metro Bank
[۸] incumbent
[۹] Santander
[۱۰] Simple
[۱۱] Atom
گونه های استراتژی دیجیتال در صنعت بانکداری
رسانه های اجتماعی در صنعت بانکداری: مزایا و چالش ها